خاطرات عمر رفته در نظرگاهم نشسته
در سپهر لاجوردی آتش آهم نشسته
ای خدای بینصیبان، طاقتم ده، طاقتم ده!
ای قبلهگاه ما غریبان، طاقتم ده، طاقتم ده!
ساغرم شکست ای ساقی رفتهام زدست ای ساقی در میان توفان!
برموج غم نشسته منم در زورق شـکستـــه منـــم ای نـاخـــدای عــالـم
تا نـام مـن رقـم زدهشـد یکبـاره مـهـــر غـم زدهشــد بــر ســرنـوشـت آدم