الا ای رهگذر من گر چنین بیگانه بر گورم
چه میخواهیچه میجویی در این کاشانه ی اویم
نمیدانی چه میدانی که اخر چیست منظورم
تن من لاشه بندست و من زندانیه زورم
کجا میخواستم ماندم حقیقت کرد مجبورم
نه دلداری نه غمخواری نه کس بودم در این دنیا
درون سینه نفس بودم در این دنیا
بیا مادر کفن پوشان به جسم پر گناه من
مرا آهسته خاکم کن تویی تنها پناه من
نریز بر مرگ من اشکی برو آهسته خواب امشب