تو این شبای سوت و کور … که راه به جایی ندارم
از این قفس که خونمه … راه رهایی ندارم
به هر دری که می رسم … به روی من بسته میشه
حتی دیگه سایه من … از خود من خسته میشه
یه جای دنج بی صدا … برای گریه هام میخوام
با کوله بار انتظار … شبونه پا به پا میام
تو این شبای سوت و کور … که راه به جایی ندارم
از این قفس که خونمه … را ه رهایی ندارم
تو جاده های بی عبور … مسافر تنها منم
آروم آروم می شکنم و … از خودمم دل می کَنم