متن آهنگ مستان همای
در دلم رازی نهان دارم
نمی دانم بگویم یا نگویم
بگو
بگو
در دلم رازی نهان دارم
نمی دانم بگویم یا نگویم
بگو
بگو
ترس از آن دارم اگر گویم بریزد آبرویم
نمی دانم که رازم را بگویم یا نگویم
بگو
بگو
عاشقم اما پریشانم
نمی دانم که رازم را زچشمانت بجویم یا نجویم
نمی دانم که رازم را بگویم یا نگویم
بگو
بگو
کُن نگاهی در نگاهم
یا بگو غرق گناهم
یا بگو در اشتباهم
عاشقی گم کرده راهم
نمی دانم که این ره را بپویم یا نپویم
نمی دانم که رازم را بگویم یا نگویم
بگو
بگو
می برد هوش از سرم جادوی تو
وای از آن زلف و پریشان موی تو
خود نمی دانی که هرجا بوی تو
می کِشد هر دمدلم را سوی تو
نمی دانم که این زلف ختن بو را ببویم یا نبویم
نمی دانم که رازم را بگویم یا نگویم
بگو
بگو
در دلم رازی نهان دارم نمی دانم بگویم یا نگویم
در دلم رازی نهان دارم نمی دانم بگویم یا نگویم
ترس از آن دارم اگر گویم بریزد آبرویم
نمی دانم که رازم را بگویم یا نگویم
بگو
بگو
دلبرا می خوردن از کام شما هست آرزویم !
http://musicdlmatn.mihanblog.com