به سرانگشتای دستت چو عروسکی اسیرم
با تنی در هم شکسته توی دست تو می میرم
همه عمرو به خیالی واهی بیهوده دویدم
از زلال چشمه ی عشق قطره ای هم نچشیدم
بهار عشق تو کوتاه همه گل هاش کاغذی بود
سهم من از تو یه دنیا غصه و دلواپسی بود
موسم جدایی ما فصل سرمای تنم بود
فصل پژمردگی من فصل خاکستری ام بود
اسیر غربت شب هاس لحظه های خالی از تو
به کمند خاطراتم آنچه مانده خرمن از تو
آتیش عشقمو آسون دست خاکستر سپردی
بستر گرم تنم رو تو به باد سرد سپردی
من برای با تو بودن از همه دنیا گذشتم
راه برگشتی نمونده همه پل ها رو شکستم
بهار عشق تو کوتاه همه گل هاش کاغذی بود
سهم من از تو یه دنیا غصه و دلواپسی بود