بمون برات من قصه میگم خستم از بس نشنیدم بمون بهت وابستم و میخوام بگیری دستمو
بمون برات من قصه میگم هر شب خستم از بس که نشنیدم اشکم در اومده بازم
بی طاقتم حالم نمیشم و نمیارم بی تو من طاقت
میخوام عادت کنم بهت میخوام قلبم پیشت باشه میره از بین این قلبم بعد تو نمیشم من عاشق